وصیت نامه آلبرت انیشتین

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید.

 بگذارید آن را بستر زندگی بنامم.

 بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند. 

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است. 

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد. 

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند و نوه هایش را ببیند. 

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

 استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید. 

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

 آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند .

 اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند. گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید. عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند.

 

منبع: وبلاگ چکیده های قلم

المپیک

سلام به همه دوستان.امیدوارم نماز روزه هاتون قبول باشه تا اینجای ماه رمضون.

خودمونیم ها، قربون خدا برم با این مهمونیش،چقد دیر سفره رو میندازه!!!!!!!!!ولی خوب دیگه اینم

یه راهه برا ما بنده های یاغی که با چند روز گرسنگی و تشنگی خودمون رو از خدا طلبکار میدونیم

و انتظار داریم به خاطر این چند روزه از سر تمام نافرمانیها و پلیدیهامون بگذره ، البته شاید ما مقصر

نباشیم چون خودش از روز ازل گفت که (( ان الانسان ليطغى)).خلاصه شکرش که لااقل همین کار

از دستمون برمیاد،اگه نه که با چه رویی موقع گرفتاریامون خداخدا کنیم.دیگه وقت افطاره میخام برم

خواستم بگم اگه خیلی مثل من علاقه دارید جدول توزیع مدال المپیک رو به صورت لحظه ای پیگیری

کنید برید به این آدرس:

                           http://www.london2012.com/medals/medal-count  

قدر اين خاطره را دريابيم

 

شب آرامی بود

می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

زندگی یعنی چه؟

مادرم سینی چایی در دست

گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین

:با خودم می گفتم

زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ!!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی در همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند

زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم

                                                سهراب سپهری

تکنیک ضد تقلب!!!

معجزه یک معلم

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست.

البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصا این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. . . .

ادامه نوشته

داستان بسیار زیبا "حکمت روزگار" (داستان واقعی)

اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت

خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد.

وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید

که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست.

فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و وحشتناک نجات داد.

روز بعد، یک کالسکه تجملاتی در محوطه کوچک کشاورز ایستاد.

نجیب زاده ای با لباسهای فاخر از کالسکه بیرون آمد و گفت  پدر پسری هست که فلمینگ نجاتش داد.



نجیب زاده گفت: میخواهم ازتون تشکر کنم، شما زندگی پسرم را نجات دادید.

کشاورز اسکاتلندی گفت: برای کاری که  انجام دادم چیزی نمی خوام و پیشنهادش رو رد کرد.

در همون لحظه، پسر کشاورز از در کلبه رعیتی بیرون اومد.

نجیب زاده پرسید: این پسر شماست؟ کشاورز با غرور

جواب داد بله." نجیب زاده گفت:من پیشنهادی دارم.

اجازه بدین پسرتون رو با خودم ببرم و تحصیلات خوب یادش بدم.

اگر پسربچه ،مثل پدرش باشه، درآینده مردی میشه که میتونین بهش افتخار کنین" و کشاورز قبول کرد.

بعدها، پسر فلمینگ کشاورز، از مدرسه پزشکی سنت ماری لندن فارغ التحصیل شد .

و در سراسر جهان به الکساندر فلمینگ کاشف پنی سیلین معروف شد.

سالها بعد ، پسر مرد نجیب زاده دچار بیماری ذات الریه شد. چه چیزی نجاتش داد؟ پنی سیلین.

اسم پسر نجیب زاده  چه بود؟ وینستون چرچیل

یه داستان از بیل گیتس

از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمندتر هم هست؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن کی؟



در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت

  رو تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک . . .

ادامه نوشته

لیست نمرات درس زیست1-دبیرستان شهدای جعفرآباد

 مشاهده لیست

لذت بخش ترین کار دنیا

سلام به همه همکلاسی ها:

میدونم که از درس خوندن زیاد خسته شدین.اینو برا رفع خستگیتون گذاشتم.میدونم هممون از این کار لذت می‌بریم! هنوز دلیلش برام روشن نشده!
خوب دلیل مهم نیست! مهم اینه که لذت بخشه!

برید به این آدرس:  http://gorganet1.persiangig.com/flash/P.swf

تست روانشناسی (همون تست استاد اینیا! )


این یه تست روانشناسی فوق العاده ست، لطفا صادقانه جواب بدین و جواب ها رو دقیق تو ذهنتون نگه دارین و در آخر با بررسی ها مقایسه کنید، لطفا قبل از جوابگویی خودتون به سوال ها، هیچ کدوم از پاسخ ها رو نخونین، چون نتیجه ی نهایی نادرست در میاد!!!

 

1-   در جنگل در حال قدم زدن با شخصی هستید، شخص همراه شما کیست؟

2-    باز هم در جنگل، قدم می زنید. حیوانی را می بینید. می توانید بگویید چیست؟

3-   چه تعامل یا ارتباطی بین شما و آن حیوان ایجاد می شود؟

4-   به اعماق جنگل می روید. وارد محوطه ای بدون درخت می شوید و در مقابل خود، خانه ی رویایی و ایده آلی را که در ذهن داشتید می بینید، آن را توصیف کنید؟

5-   آیا دور خانه ی شما نرده یا توری وجود دارد؟

6-   وارد خانه می شوید. به اتاق ناهار خوری می روید و میز ناهار خوری را می بینید. توضیح دهید روی میز و دور و بر آن چه می بینید؟

7-   از در پشت خانه خارج می شوید. بر روی چمن ها یک فنجان قرار گرفته است. جنس فنجان از چیست ( سرامیک، شیشه، کاغذ، چینی، پلاستیک و...) ؟

8-   با فنجان چه می کنید؟

9-  در حاشیه و اطراف خانه قدم می زنید و خود را کنار آب می بینید، آبی که می بینید چه نوع است (اقیانوس، دریاچه، دریا، رودخانه، نهر و ...) ؟

10- چگونه از روی آب می گذرید؟

 

 پاسخها در  ادامه مطلب

ادامه نوشته